علاوه بر توجّههای عمومی، آقای علّامه توجههای خاصّی هم به افراد داشت. پس از آنکه افراد در جَرگهی معلّمی قرار میگرفتند، به آنها توجّه بسیاردقیقتری میکرد. بنده اوایل انقلاب در سیّدخندان، منزلی خریدم. آقای علّامه برای بنده 500 هزار تومان وام تدارک دید و ماشین پیکانم را هم فروختم تا بالأخره… پول جور شد. سر ماه که سررسید اقساط اینوام شد، آقای علّامه بنده را صدا کرد و پرسید: قسطها را چگونه میخواهی پرداخت کنی؟ پاسخ دادم: با کار بیشتر و تدریس خصوصی آن را جبران میکنم. آقای علّامه فرمود: خیر؛ آنوقت بهعلّت خستگی، شما فردای آنروز در مدرسه کسی را تنبیه میکنی یا در کلاس حوصلهی پاسخگویی نداری! عرض کردم: هرچه شما بفرمایید، همانطور عمل خواهم کرد. فرمود: راهکار این است که از این به بعد، اگر از میوههای درجهی یک استفاده میکردی، حالا از درجهی دو استفاده میکنی؛ اگر دوسهنوع میوه میخریدی، از این به بعد، یکنوع میخری! حالا کار ایشان، ایصال الی المطلوب بود یا ارائهی طریق؟
مرحوم علّامه توجّه داشت که در تمامی جنبههای معلّمی، خودمان را بسازیم. این توجّه تا جایی بود که افراد خود را مدیون اینحرکت میدانستند و گویا برای معلّمی آماده شده بودند و به چیز دیگری جز اینمسیر فکر نمیکردند. چنینمواردی را نمیتوان با میزان درامد مقایسه کرد. ماندگاری در مدرسه بهخاطر ایجاد عشق به معلّمی بود که در افراد ایجاد میشد و کارهای دیگر در نظرمان سبک و کمارزش تجلّی میکرد.